
اسمش را گذاشتیم امید
داستان نیکوکاری اول: یخچالی به نام امید… سلام، بابا که فوت کرد، مادرم با چشمهای اشکبار و دلی پر از غصه، میگفت که بابا وصیت کرده به جای مراسمهای متعدد، فقط یک مراسم جمعوجور برای اطلاعرسانی به اقوام برگزار کنیم و هزینهای که برای مابقی مراسمها در نظر داریم، بگذاریم برای امور خیریه. خدابیامرز، به […]