اولین نور امیدی که به قلمه تابید…
سلام،
اگه بهت بگن توی یه قرعهکشی، فقط 0.6 درصد (بله، یعنی تقریبا نصف یک درصد!!!) شانس موفقیت وجود داره و البته به عنوان ورودیهی شرکت توی قرعهکشی، باید یک سال از عمرت رو در کنار کلی پول هم بدی و اگر برنده نشی باید از همهی چیزایی که پای این موضوع گذاشتی بگذری، آیا باز هم توی اون قرعهکشی شرکت میکنی؟
احتمال داره بگی آره… اما وقتی با خودت خلوت میکنی و با وجدانت کلنجار میری، میگی نه بابا. نمیصرفه!
اما یه جوونه، وقتی از دل خاک سر بلند میکنه و تازه میخواد با درختای چندصدساله برای رسیدن به خورشید رقابت کنه، به خودش نمیگه که نه بابا. نمیصرفه! بلکه از همون لحظهی اول، با تمام وجود برای به دست آوردن یه ذره نور تلاش میکنه. این وسط، به لطف خدا هم امید داره که از اون بالا، یه ذره آب براش بفرسته و توی این مسیر سخت، پشت و پناهش باشه…
ما هم توی قلمه همین شرایط رو داریم. خیلی تلاش کردیم. خیلی… خیلی انرژی گذاشتیم. خیلی از جیبمون خرج کردیم و خیلی سوخت دادیم. اما مطمئن بودیم که چون خدا رو داریم و چون همت بلند داریم و عزم جزم، حتما یه نور امیدی پیدا میکنیم برای رشد کردن…
و امروز، یعنی 27 خرداد 1399، به لطف خدا، ما از بین 860 ایدهای که برای مرکز شتابدهنده فناوری سامسونگ-امیرکبیر ارسال شده بود، به عنوان یکی از 6 تیم برتر، برگزیده شدیم…
و خب حتما میدونید که 6 از 860 یعنی تقریباً نیم درصد!
کی فکرش رو میکرد که خدا، توی سختترین لحظات زندگی، اینطوری نور امید رو به دل بچههای قلمه بتابونه و ما به این شکل، وارد اکوسیستم استارتآپی کشور بشیم.
به همین خاطره که اینقدر خدا رو دوست داریم و بهش قول میدیم به خاطر لبخند بچههای ایران هم که شده، با تمام وجود تلاش میکنیم برای رشد کردن و بزرگ شدن. اون قدری که سایهی خنک یه درخت تنومند بشیم تو دل کویر محرومیتها…
مرسی که همراهمون هستید…